-
می ترسم...
دوشنبه 15 فروردینماه سال 1390 11:30
چقدر می ترسم که ...زیر باران... به کسی که من نیستم ...فکر کنی عیبی نداره، چونکه مطمئنم اونکه دیگه بش فکر نمی کنی یگانه عشق واقعیت بوده، عاشق هر کی هم که بشی باز هم من نمیشه! مطمئنم
-
ضجه
دوشنبه 23 اسفندماه سال 1389 14:29
مهم نیست اگر کسی بدونه کی هستم دلم میخواد ضجه بزنم در واقع دارم همین کارو میکنم اینقدر که شکسته ام اینقدر که دارم می میرم خدایم، برگردونش! خدایم، به خاطر من برگردونش! این روزا بهار رو می بینم، اما حسش نمی کنم. پارسال یادته؟ چه زندگی مسخره ای! خدایم...
-
تو شروع آسمونی
دوشنبه 23 اسفندماه سال 1389 14:19
تو شروع آسمونی می دونستم نمی مونی چشم تو آخر دنیاس خودت اینو نمی دونی داشتن و نداشتن تو گاهی سخته گاهی ساده اگه راهی اگه بی راه منم و پای پیاده آخ که چه ساده گم شدم تو غربت چشای تو سکوت شیشه ی دلم شکسته با صدای تو آخ تمام لحظه هام اسمت یادم نمی ره گذشته ها گذشته ها هیچ کی گناهی نداره وقتی با تمام قلبم واسه زندگی می...
-
سپیده
چهارشنبه 18 اسفندماه سال 1389 10:19
هر شب هر شب هرشب، تا بالش من خیس نشه، سپیده نمی زنه!
-
مسخره
چهارشنبه 4 اسفندماه سال 1389 07:37
خیلی مسخره است! یعنی توی این دنیای خیلی مسخره، بهتر از تو کسی نیست که من عاشقش بشم؟ یعنی این دنیا به این اندازه مزخرفه؟ اصلاْ فکر نمی کردم که این اندازه عاشق کسی بشم که بهترین نبود و نیست و هرگز هم بهترین نخواهد بود. اما این بدترین آدم دنیا... آهای یکی پیدا بشه که من عاشقش بشم!!!!!!! تا تو از حسودی بمیری!
-
یاقوت، زن سرخ پوش عاشق
یکشنبه 1 اسفندماه سال 1389 09:18
آنهایی که تهران پیش از انقلاب را به یاد دارند زن سرخ پوش اطراف میدان فردوسی را دیده اند. زنی بزک کرده، لاغراندام، با قامتی متوسط، صورتی استخوانی که گذر عمر و ناگواری روزگار شکسته اش کرده بود. ... آنهایی که تهران پیش از انقلاب را به یاد دارند زن سرخ پوش اطراف میدان فردوسی را دیده اند. زنی بزک کرده، لاغراندام، با قامتی...
-
معجزه خاموش
چهارشنبه 20 بهمنماه سال 1389 13:56
طعم خیس اندوه و اتفاق افتاده یه آه خداحافظ، یه فاجعه ی ساده خالی شدم از رویا، حسی من و از من برد یه سایه شبیه من پشت پنجره پژمرد ای معجزه ی خاموش، یه حادثه روشن شو یه لحظه، فقط یه آه، هم جنس شکفتن شو از روزن این کنج خاکستری پرپر مشغول تماشای ویرون شدن من شو برگرد به برگشتن، از فاصله دورم کن یه خاطره با من باش، یه گریه...
-
تقصیر ...
یکشنبه 10 بهمنماه سال 1389 10:04
همش تقصیر توهه! تقصیر توهه که اینقدر دارم عذاب می کشم! عوضی تقصیر توهه که اینقدر بیچارم کردی که هرکی هرچی میخواد بم بگه! اگر تو مثل آدم رفتار کرده بودی من الان اینقدر بدبخت نبودم! لعنتی! گم شو بیا دیگه! رفتی اون قبرستون چیکار کنی؟ فاحشه های اونجا بهتر بهت می رسن آره؟ تنها انگیزت همینه؟ دارم داغون میشم... از همه جا...
-
مصلحت
دوشنبه 4 بهمنماه سال 1389 15:40
خیلی سخته که بخوام عشق اون رو بذارم کنار، مثل یک صندوقچه قدیمی، تمام گذشته ام رو با اون ببوسم و بذارم کنار و برم به سمت خوشبختی احتمالی با شخصی که الان هیچ احساسی بهش ندارم. قلبم داره کنده می شه، چون دارم به این فکر می کنم که من بخوام با کسی غیر از تو زندگی کنم. گلوم سنگین شده، چشام داره می سوزه، نگاه! دستام هم داره...
-
عیدی
دوشنبه 27 دیماه سال 1389 15:01
راستی سعید، حتماً آدرس رو از ... میگیرم. دلم نمیخواد مخصوصاً امسال بدون عیدی بمونی. فکر کردی اگر آدرس رو بدی چیکار میخوام بکنم ها؟!
-
اگه تو پیشم نیای...
یکشنبه 19 دیماه سال 1389 15:52
میدونم یه روز میای بازم کنارم میشینی پرده ی اشکو تو چشام تو فراوون می بینی
-
تهی
پنجشنبه 16 دیماه سال 1389 09:38
قوانین علم را بر هم زده ای! نبودنت وزن دارد! تهی... اما... سنگین!
-
کاش
سهشنبه 14 دیماه سال 1389 16:21
کاش تمام دنیا حس من رو به گوش تو می رسوند. اونوقت شاید تو خجالت می کشیدی و بر میگشتی! شاید اگر نه تمام دنیا، فقط چند نفر پیدا می شد که اینکارو می کردن هم بس بود! و اون چند نفر هم ای کاااااااااااش هست واسه من!
-
عشق تو
پنجشنبه 2 دیماه سال 1389 08:14
عشق تو با من است. هر زمان که نفس می کشم، زمانی رو می تونی تصور کنی که من دیگه نفس نکشم؟ عشق تو با من است هر زمان که زندگی می کنم، عشق تو با من است هر زمان، هر زمان، هر زمان حتی اگر شارژر لب تابت سوخته باشه حتی اگر با همکلاسیات مشغول قدم زدن تو برفا باشی حتی اگر نگی کجایی، نگی چه می کنی، نگی با کی هستی اینا مهم نیستن،...
-
تنها برای توست
چهارشنبه 1 دیماه سال 1389 15:13
از خوابم که می گذری تمام بیداریم احساس می شود از شبهایم که می گذشتی تمام روزهایم سرشار از تو بود امروز فقط از ایمیل هایم می گذری و گاهی هم آنقدر شلوغی که یادت میره بگذری
-
فصل
چهارشنبه 10 آذرماه سال 1389 07:55
باسقوط دستای تو در تنم چیزی فروریخت هجرتت اوج صدامواز فراز شاخه آویخت ای زلال سبز جاری جای خوب غسل تعمید بی تو باید مرد وپژمرد زیرخاک باغچه پوسید فصلی که من با توما شد فصل سبزخواهش برگ فصلی که ما بی تو من شد فصل خاکستری مرگ تو بگو جز تو کودوم رود ناجی لب تشنگی بود جزتو آغوش کودوم باغ سایه گاه خستگی بود بی تو باید بی...
-
اندیشه تو
شنبه 6 آذرماه سال 1389 13:54
چاله عمیق مخت رو اگر دستم می رسید، با کاردک اینقدر می تراشیدم که خالی خالی شود از آن اندیشه های گذشته های بچه گانه ی ... شاعری امروز می خواند، شعرش یادم رفت. از چشمهایت می گفت...
-
سخاوت عشق
شنبه 29 آبانماه سال 1389 09:10
از سخاوت عشق است یا خساست تو، اینهمه که... دست بردار از این بازی بی پایان "کی بود کی بود، من نبودم" چون نه من سر جنگ دارم نه تو سر سازگاری. گرد بد اندیشی را اقیانوس پاکی هم نمی تواند بشوید، تا کی فریاد کنم از بی گناهی؟
-
گاهی...
پنجشنبه 27 آبانماه سال 1389 10:11
به تمامی روزنه های اطرافم خیره می شوم، که در حضور تو پر بودند از نور و عشق و سپیدی. حالا همه جا را سیاهچاله هایی بی انتها فراگرفته...
-
از تو...
یکشنبه 23 آبانماه سال 1389 11:16
از ارتفاع حسی بلند می گویم، از بلندای احساسی ناشناخته. از چگونگی ارتباطاتی که خارج از بعد ماست. از پیچیدگی تارهایی که نه در گنجایش ذهن توست و نه در نگاه هر هرزه ای که تو میبینی. از تنیدن احساسی به دور قلبم می گویم که هر آن میفشاردش، از زیبایی خاطرات کوچکی می گویم که نه در هم آغوشی روسپی های روسی ات میابی و نه در عشوه...
-
پیام
سهشنبه 11 آبانماه سال 1389 10:41
مثل یه ... هر روز تمام اکانتهام رو چک میکنم، مبادا به یکی از اونا پیام داده باشی و من ندیده باشم! بعد از ۳ روز که از نگرانی نزدیک به دیوونگی بودم اومدی میگی که من اون یکی میلم رو معمولاْ چک میکنم. نزدیک بود کار دستت بدم و به ... زنگ بزنم و سراغت رو بگیرم، اونوقت لو میرفتی و میفهمید که من و تو ... باز هم
-
۸۹/۰۷/۱۹
شنبه 8 آبانماه سال 1389 10:00
روز هجرت کسیکه تمام زندگیم بود و من فقط بدون اون زندگی میکردم و نمیدانستم که زندگیم با او کامل می شد...